میخنده

دل نگارها ,خفا خفته های من

میخنده

دل نگارها ,خفا خفته های من

روزی

روزی به در آیم من از این پرده ی ناموس  

هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم 


دیگر شراب هم به بستر خوابم نمی برد ... 

و خدا رو شکر بابت این که یاد گرفته بعد اذیت کردنش بگه:  

نه شووووووووووووووووخی !

گاجره ۲

... میاد حالا

gaajereh

i am really happy :D

thanks god

فال


یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد
عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در این مسله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود



:)



جاپایی

کفش رسمی رو هیچ وقت دوس نداشتم اما دیگه وقتش بود به خاطر مصالح اجتماعی و رفت و آمدای خاص یه دونه بگیرم.حالا عین آینه ی دق جلومه!حالا اگه مثل گربه تو این لحظه جاری بمونم ممکنه  اقدام به خودزنی کنم! :)) پس زنده باد لحظات جاریه فردا :)

واقعا نه باید حسرت فرصت های از دست رفته ی گذشته رو خورد نه غصه ی آینده ی نیومده ,وقتی که هنوز همین نزدیکیا لحظه هایی برای سرخوشی و سرشاری و گربگی انتظار رقم خوردنو میکشن

وقتی به صورت خیلی مبرهنی داریم :

1+0=0

1+1=11

اصن به جهنم , زنده باد هر کفش رسمی کوفتیه لعنتیه بی پدر مادر عوضی ای!